چهرهکوری ممکن است شایعتر از چیزی باشد که دانشمندان تصور میکردند | بهمن 1401
یافتهها نشان میدهد چهرهکوری مانند بسیاری از اختلالات رشدی دیگر نظیر اوتیسم و مولتیپل اسکلروزیس به شکل طیف وجود دارد.
درمجموع، پژوهشگران هاروارد ۳۱ فرد دچار پروسپاگنوزیای عمده و ۷۲ فرد دچار پروسپاگنوزیای خفیف را شناسایی کردند که نشانگر ۳ درصد کل حجم نمونه بود. طبق این ارقام، میتوان نتیجهگیری کرد که حدود ۱۰ میلیون آمریکایی ممکن است دچار چهرهکوری باشند و میلیونها نفر از آنها مورد غفلت واقع شدهاند. جوزف دیگوتیس، روانپزشکی از دانشگاه هاروارد توضیح میدهد: «بیشتر پژوهشگران از معیارهای تشخیص بهشدت سختگیرانه استفاده کردهاند و به بسیاری از افراد با مشکلات قابلتوجه تشخیص چهره به اشتباه گفته شده است دچار پروسپاگنوزیا نیستند.»
اگر دانشمندانی که چهرهکوری را مطالعه میکنند، پارامترها را با سختگیری کمتری لحاظ کنند، افراد بیشتری که دچار مشکل تشخیص چهره هستند، ممکن است به دنبال راهحلهایی برای حل مشکل خود باشند. دانشمندان هاروارد مینویسند: «این امر از این موضوع حمایت میکند که پروسپاگنوزیای رشدی بهجای اینکه در قالب گروه مجزایی ظاهر شود، به شکل طیف وجود دارد. این یافتهها حمایت اولیهای را برای این ادعا ارائه میکند که استفاده از معیارهای تشخیصی آسانتر ماهیت اختلال مورد مطالعه را بهطور محسوسی تغییر نمیدهد.»
مقاله دیگری که در پایان سال ۲۰۲۲ منتشر شد، استدلال مشابهی ارائه میکند و نویسندگان استدلال میکنند آسانتر گرفتن تشخیص چهرهکوری دانش محدود ما از این اختلال را افزایش میدهد.
بهگفتهی دانشمندان دانشگاه هاروارد، افرادی که درزمینهی چهرهکوری رشدی مطالعه میکنند، از این پس (حداقل تا زمانی که نقاط تشخیصی بهتری ارائه شود)، باید از دو نقطه برش استاندارد برای اختلال استفاده کنند: یکی برای موارد عمده و دیگری برای موارد خفیف.
دیگوتیس میگوید: «گسترش تشخیص مهم است، زیرا آگاهی از این موضوع که شواهد عینی پروسپاگنوزیا و حتی شکل خفیفی از آن را دارید، میتواند به شما کمک کند تا اقداماتی برای کاهش تاثیرات منفی آن بر زندگی روزمره خود انجام دهید؛ مثلا همکاران خود را از این مشکل مطلع سازید یا به دنبال درمان بروید.»
حتی این احتمال وجود دارد که اشکال خفیف چهرهکوری بتواند از آموزشهای شناختی و درمان سود بیشتری ببرند. درمجموع وقت آن رسیده است که موارد خفیف اختلال پروسپاگنوزیا را درنظر بگیریم.
این مطالعه در مجلهی Cortex منتشر شده است.